جدول جو
جدول جو

معنی غریب نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

غریب نمودن
(دَ دَ)
عجیب جلوه کردن. شگفت به نظر آمدن. غریب آمدن:
مینماید عکس می در رنگ روی مهوشت
همچو برگ ارغوان بر صفحۀ نسرین غریب.
حافظ.
رجوع به غریب آمدن شود
لغت نامه دهخدا
غریب نمودن
عجیب جلوه کردن، شگفت بنظر آمدن
تصویری از غریب نمودن
تصویر غریب نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریب آمدن
تصویر غریب آمدن
شگفت انگیز و عجیب به نظر رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ قِ کَ دَ)
نرمی و ملایمت نشان دادن. چربی کردن، تواضع و فروتنی نمودن. کرنش نمودن:
زمین را ببوسید و چربی نمود
برآن مهتران آفرین برفزود.
فردوسی.
، رفق و مدارا نمودن، چاپلوسی و زبان بازی نمودن. رجوع به چربی و چربی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
گرم پرسیدن. برخورد خوش نمودن: دمنه بدید که شیر در تقریب گاو... ترحیب می نماید. (کلیله ودمنه). شتر به ترحیبی تمام نمود. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ دَ)
عجیب و نادر شمردن. استغراب. رجوع به غریب شود
لغت نامه دهخدا
(دَ غَ/ غِ تَ)
شگفت آمدن. عجیب به نظر آمدن. شگفت جلوه گر شدن. غریب نمودن. استغراب. (تاج المصادر بیهقی) :
غریب نآیدش از من غریو گر شب و روز
بناله رعد غریوانم و به صورت غرو.
کسائی.
نه آن میوه ای کو غریب آیدت
کزو تا توانی نصیب آیدت.
نظامی.
رجوع به غریب نمودن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ گِ رِ تَ)
نشان دادن عیب. نمایاندن نقص و عیب، عیب کردن. ایراد گرفتن:
سوزنی گر نکشد سرمۀ بینش در چشم
نتوان عیب نمودن نفس عیسی را.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریب شمردن
تصویر غریب شمردن
عجیب دانستن شگفت انگیز انگاشتن استغراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب آمدن
تصویر غریب آمدن
شگفت آمدن شگفت آمدن عجیب جلوه کردن استغراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرت نمودن
تصویر غیرت نمودن
((~. نِ دَ))
به رشک و حسد واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غریب آمدن
تصویر غریب آمدن
((~. مَ دَ))
عجیب به نظر آمدن
فرهنگ فارسی معین